آدالار - یادداشت های وحید طلعت

ساخت وبلاگ
آن جرعه جرعه مستی نابت چگونه استواگویه کن که شهد شرابت چگونه استمحتاج یک نگاه تو، یک عمر آزگارباری نشان بده که خطابت چگونه استمی‌ پرسم از تو با هوس سالها امیداحوال این همیشه خرابت چگونه است؟با این همیشه شاعرِ سرشارِ مهرِ تومحبوبِ من!، حساب و کتابت چگونه است؟میبینی اش؟ چه سان، چه رقم بغض کرده استشوقت بر این به میل مجابت چگونه استدیوانه‌ ات اگر که نباشد دریغ کن!مقبول اگر که بود جوابت چگونه است؟یا خازن الکتاب المسطور، یا حسین(ع)!با عاشقان خویش حسابت چگونه استبا ما که بیقرارترینان عالمیممهرت چگونه است، عتابت چگونه استچیزی نشانمان بده، از داغمان بکاهبرما نشان بده که صلابت چگونه است + نوشته شده در  ۱۴۰۲/۰۸/۱۶ &nbsp توسط وحیدطلعت  |  آدالار - یادداشت های وحید طلعت...ادامه مطلب
ما را در سایت آدالار - یادداشت های وحید طلعت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adalaro بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 14:16

مأیوسم از صدای تو خنیاگر!
گلبرگ‏های من همه پژمرده

آنکه خزیده کنج خراباتش
خون مرا و حقِّ تو را خورده

در تو هزار آهِ فرومانده
در من هزار بغضِ فروخورده

...

+ نوشته شده در  ۱۴۰۱/۱۱/۰۲ &nbsp توسط وحیدطلعت  | 

آدالار - یادداشت های وحید طلعت...
ما را در سایت آدالار - یادداشت های وحید طلعت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adalaro بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت: 18:52

آمدم پیشِ تو اما خفقان با من بوددر و دیوارِ شهری نگران با من بودآمدم خسته، گرسنه، تشنه، نا آرامکوهی اندوه، و مشتی هیجان با من بودبه خیابان‌ها، در معرکه‌ها، زندان‌هادردی از زخمِ تو، یک بارِ گران با من بودچشم چرخاندم هر حادثه تصویرِ تو بودچشم چرخاندم، چشمی نگران با من بودآمدم سر بگذارم یله در آغوشتآمدم امّا باران خزان با من بودقبلِ دیدارِ تو، یک فاجعه بلعید مراچه کنم یکسره یک راز نهان با من بوداز مجموعه شعر #موازی + نوشته شده در  ۱۴۰۱/۰۸/۰۱ &nbsp توسط وحیدطلعت  |  آدالار - یادداشت های وحید طلعت...ادامه مطلب
ما را در سایت آدالار - یادداشت های وحید طلعت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adalaro بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 19:57

سلیمی منذ حلت بالعراقالاقی من نواها ما الاقیحافظشگفتی شعر حافظ این بود و است که بسته به حال، پاسخ قانع کننده، محترمانه و در عین حال شورانگیزی به همراه داشت و دارد. آنچه شعر حافظ و حافظ را ممتاز و ماندگار ساخته، همین آن ها، حال ها و لطفِ خاص جاری در کلام اوست.شگفتی های سخن حافظ را باید چشید، زیست و مبهوت عظمت کلام او و کلام بود و فکر کرد و فکر کرد مگر می شود این قدر زیبا فهمید و حرف زد؟ضمنا ما چه خوشبخت مردمانیم که میتوانیم با دیوان او دمخور باشیم. + نوشته شده در  ۱۴۰۱/۱۰/۰۳ &nbsp توسط وحیدطلعت  |  آدالار - یادداشت های وحید طلعت...ادامه مطلب
ما را در سایت آدالار - یادداشت های وحید طلعت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adalaro بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 19:57

من خواستم دیوانگی های تو باشملب وا کنم، قصه کنی، نای تو باشممن خواستم یک عمر چون گرد غریبیدلبستهٔ امروز و فردای تو باشممن خواستم، باور بکن میل خودم بودتصویر حزن آلود رویای تو باشممن خواستم، من خواستم، لعنت به من باداینکه فقط محو تماشای تو باشماینکه فقط زندانی طرز نگاهتاینکه پریشانیّ دنیای تو باشمپس مو به مو، پس مو به مو، پس مو به مو آهتقریر مسکون الفبای تو باشممن خواستم، با اینهمه میخواهم آریاینبار شکل ناشکیبای تو باشملب وا کنی، قصه کنم، از بهت تا بهتعصیان‌ تو باشم، مدارای تو باشماز این مصیبت گاه که زندانی توستپس می روم، یک آن اگر جای تو باشممن که غریبان مردمم کی می توانم؟زنجیر در زنجیر در پای تو باشملب بر لبم بگذار از این زندگانیبگذار شاید من تقاضای تو باشم  + نوشته شده در  ۱۴۰۰/۱۲/۲۴ &nbsp توسط وحیدطلعت  |  آدالار - یادداشت های وحید طلعت...ادامه مطلب
ما را در سایت آدالار - یادداشت های وحید طلعت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adalaro بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 11 ارديبهشت 1401 ساعت: 14:27

همای اوج سعادت به دام ما افتداگر تو را گذری بر مقام ما افتدحباب وار براندازم از نشاط کلاهاگر ز روی تو عکسی به جام ما افتدشبی که ماه مراد از افق شود طالعبود که پرتو نوری به بام ما افتدبه بارگاه تو چون باد را نباشد بارکی اتفاق مجال سلام ما افتدچو جان فدای لبش شد خیال می‌بستمکه قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتدخیال زلف تو گفتا که جان وسیله مسازکز این شکار فراوان به دام ما افتدبه ناامیدی از این در مرو بزن فالیبود که قرعه دولت به نام ما افتدز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظنسیم گلشن جان در مشام ما افتد + نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۷/۱۹ &nbsp توسط وحیدطلعت  |  آدالار - یادداشت های وحید طلعت...ادامه مطلب
ما را در سایت آدالار - یادداشت های وحید طلعت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adalaro بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 3:44

غبار و خستگیِ راه بر تن آمده بودسحر دوباره به خوابِ ترِ من آمده بودشبِ گذشته پس از چند سال بی آبیبه خوابِ دهکده ابری سترون آمده بودپریّ خاطره های غرورسالی کوهفرشته بود و به شکل یکی زن آمده بودپریدم از قفس خوابهای نقره ای اشکه ماه خلوتی ام روز روشن آمده بودبه جستجوی قطاری اسیر در دل کوهگذشته از هیجان، راه آهن آمده بودلباس خز به تنش بود و زندگی به برشپریّ مه شده با شال گردن آمده بودبه خوابهای زمستانی ام مرا می برداگرچه سمت دی از سوی بهمن آمده بودگرفت دست مرا گفت: زندگی این استنه وهم بود، نه رویا، که قطعا آمده بوددرود گفتم و بدرود گفت محض وداعمسافر دل من محض رفتن آمده بودقم1390/10/7  + نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۹/۲۹ &nbsp توسط وحیدطلعت  |  آدالار - یادداشت های وحید طلعت...ادامه مطلب
ما را در سایت آدالار - یادداشت های وحید طلعت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adalaro بازدید : 104 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 3:44

اسم اعظم بازگردد با سلیمان غم مخور بشکند اهریمن از تعویذ یزدان غم مخورچرخ گردون را هم از دور و دوار نابکارباز گرداند خدای چرخگردان غم مخورهم تواند ماه زندانی کشاندن بر سریرآن که یوسف بر کشید از چاه کنع آدالار - یادداشت های وحید طلعت...ادامه مطلب
ما را در سایت آدالار - یادداشت های وحید طلعت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adalaro بازدید : 240 تاريخ : چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت: 4:16

 

بو باهار هاواسی، بو یار هاواسی

بو تلاش، بو سئوگی، نه دن دیر نه دیر؟

بولوتلار دییرلر بو قار هاواسی

سنی ده بیرداها گئری گتیریر

 

 

آدالار - یادداشت های وحید طلعت...
ما را در سایت آدالار - یادداشت های وحید طلعت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adalaro بازدید : 173 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 14:08

Bu şehir girdap gülüm
Girdapta mehtap gülüm
Bu şehir girdap gülüm
Girdapta mehtap gülüm

آدالار - یادداشت های وحید طلعت...
ما را در سایت آدالار - یادداشت های وحید طلعت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adalaro بازدید : 179 تاريخ : چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت: 7:06